مرا دليست گرفتار خطه‌ي شيراز

شاعر : عبيد زاکاني

ز من بريده و خو کرده با تنعم و نازمرا دليست گرفتار خطه‌ي شيراز
طرب گزيده و با جور نيکوان دمسازخوش ايستاده و با لعل دلبران در عشق
گهي معاشر و گه رند و گاه شاهدبازگهي به کوي خرابات با مغان همدم
مدام بر سر ميخانه ميکند پروازهميشه بر در ميخانه ميکند مسکن
به زلف سرو قدانش اميدهاي درازبه روي لاله رخانش گمانهاي نکو
مدام در خم محراب ابروئي به نمازشده برابر چشمش هميشه گوشه‌نشين
به فر دولت سلطان اويس بينم بازاميدوار چنانم که آن خجسته ديار
خدايگان جهان پادشاه بنده نوازمعز دولت و دين تاجبخش ملک ستان
دعاي دولت او ميکند به صدق و نيازعبيد وار هر آنکس که هست در عالم